ملتی غریب؛ اما با قامتی بلند
محمد داود مهاجر هرچه از این ملتِ بتشکن بنویسیم باز هم کم است. آنهاییکه دنیا را دیدهاند و مردمانش را از نزدیک تجربه کردهاند، بگویند! آیا ملتی مؤمن و استکبارستیز (با مجموعهی این دو صفت) را، چون ملت افغان، تا حال دیدهاند؟ آیا مردمانی فقیر و غریبی را دیدهاند که چنین قامت بلندی داشته باشند […]
محمد داود مهاجر
هرچه از این ملتِ بتشکن بنویسیم باز هم کم است. آنهاییکه دنیا را دیدهاند و مردمانش را از نزدیک تجربه کردهاند، بگویند! آیا ملتی مؤمن و استکبارستیز (با مجموعهی این دو صفت) را، چون ملت افغان، تا حال دیدهاند؟ آیا مردمانی فقیر و غریبی را دیدهاند که چنین قامت بلندی داشته باشند و در برابر زور و زرِ جهانیان سر خم نکنند و همچون کوهی محکم در مقابل هر طوفانی سینه سپر کنند؟
این یک بخشش الهی است؛ این یک لطف و کرَم خدایی است که به این ملت بخشیده است. ملتی که هیچگاه تن به بردگی نداده و همواره سنگرهای خود را پر نگاه داشته است.
حدود چهل سال است که میجنگند؛ میلیونها شهید، معیوب و اسیر دادهاند؛ اما باز هم ادامه میدهند؛ نه به این معنا که نفس جنگ کردن را خوب میدانند؛ بلکه ادامه میدهند تا بتوانند به هدفشان برسند؛ هدفی که از روز اولِ جهاد ترسیم کرده بودند؛ به نظامی اسلامی برسند؛ نظامی که نه شرقی باشد و نه غربی و نه هم تحمیل شده از بیرون.
چهل سال است که میجنگند؛ اما باز هم خسته نشده اند و جوانانش روز به روز صفهای خود را محکمتر و طولانیتر میکنند!
چهل سال است که میجنگند؛ اما به نظامی غیر از نظام شرعی و اسلامی راضی نیستند. بهگمانم چنین ملتی با این ویژگیها، کمتر یافت میشود. ملتهایی بودهاند که برخاسته اند؛ جهاد کردهاند؛ اما دوباره در نیمهی راه، کنار رفته اند؛ یا خسته شدهاند و یا صفهایشان از هم گسسته است.
این ملت را میتوان مصداق این حدیث یاد کرد که پیغمبر خدا – صلیاللهعلیهوآلهوسلم – میفرمایند: «لَا تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي يُقَاتِلُونَ عَلَى الْحَقِّ، ظَاهِرِينَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ». [صحیحمسلم] همواره جماعتی از امت من در راه حق میجنگند و تا قیامت پیروز (هر میدانی) هستند.
شکست امپراطوری بریطانیای کبیر، شکست کمونیستهای شوروی با تمامی ایادیاش و هماکنون نیز غروب آفتاب دموکراسیطلبان در هر گوشه و کنار این خاکِ پر از لالهها و شقایق، نشانی بر پیروزی این ملت در هر میدانی، بهسبب نصرتهای الهی و وعدههای نبوی – علیهافضلالتحیاتوالسلام – است.
کسانیکه با دیدن چند تن از افراد بیریشه و اصل، افرادی تملقجو و چاپلوس – که غیر از پول چیزی دیگر را نمیپرستند – به کمین این ملت فقیر مینشینند، تا شاید بتوانند آنها را داخل تور خود بیندازند، مرتکب اشتباهی بزرگ و لغزشی خطرناک گشته اند!
این ملت، مسلمان است و بر اصول اسلامیاش سخت استوار است. کسانی اگر بخواهند بعد از بیستسال جنگ، دهها سال دیگر را نیز بیفزایند، باز هم تنّور این ملت، گرمتر میشود و شعلههای جنگش بالاتر میپرد؛ اما خوابی را که آنان دیدهاند و در خیال خود آوردهاند بهتعبیر قرآنی ” أضغاث أحلام”ی بیش نیست.
ضرب المثل مشهوری است: “آزموده را آزمودن خطاست”. این ملت غیرتمند، بارها و بارها آزموده شده است و شاید کمتر عاقلی پیدا شود که در فکر تسخیر این “ملتِ غریب، اما با قامتی بلند” باشد.
تاریخ این ملت گواه است که هیچ زورگویی نتوانسته است بر گُردهی آن بنشیند و یوغ بردگی را بر شانههایش بگذارد؛ اما کسانی که دوباره در همان سوراخی انگشت میگذارند که قبلا از آنجا نیش خورده اند؛ پس ناپختهگان و نادانانی بیش نیستند که مصالح علیای مملکتشان را در سر ندارند و فقط به فکر اینند تا چَکچَکهای بعضی از حُضّار را در محافل و کنفرانسهایش جلب کند و چند تا “آفرین” موقت را از آنِ خود بسازد.
شما اگر بخواهید تحقیقی مختصر بکنید و به هرخانهای از خانههای افغانان داخل شوید، حتما خبر از چندین شهید، معیوب و اسیر را بهدست میآورید. شاید حتی یک خانه هم در تمام این سرزمین وجود نداشته باشد که شهیدی زیر خاک نداشته باشد. شما حتی میتوانید از خانههایی بپرسید که هَمَتاً چارواک بودهاند؛ یعنی با تمام وجود در حکومت مزدور داخل و مأمور بودهاند؛ اما باز هم یک یا دو مجاهد از میان همان خانه برخاسته است. این یک حقیقت است. من از یک دوستی شنیدم که پدر، یکی از مأموران بلندرتبهی دولت بود و پسرِ نوجوانش مجاهد شد. او بعد از فرستادن نامهها و قاصدان زیادی نزد پدرش، مجبور شد و پدرش را که از صفهای اشغالگران جدا نمیشد، کشت!
حتی از کسی شنیدم که، پدری فرزندش را کشت، بهخاطر اینکه آن پسر، نان پدرش را نمیخورد که تو چرا مزدور آمریکائیها شدهای! آن پدر از ترس اینکه مبادا پسرش پیشقدم بشود و یا کدام ترسی دیگر، پسر نازنینش را کشت!
در تار و پود این ملت، غیرت و ایمان نهفته است؛ هرازگاهی میشنوید که عسکری آتش تفنگ خودش را بر اشغالگران و یا مزدورانش گشود و چندین تن را بههلاکت رسانید و خودش نیز یا کشته شد و یا توانست خود را به ساحهی مجاهدان برساند! اینگونه واقعات را شما بهاندازهی شمار انگشتها در ملتی دیگر نخواهید دید؛ اما در این ملت، چنین عکسالعملهایی بیحد و حصر است.
ای دشمن نادان! زمانیکه نوجوان مسلمان این ملت، به پدرش، مزدوریِ اشغالگران را روا نمیدارد و تا سرحد کشتنش قدم پیش میگذارد؛ پس با کدامین منطق خواهان تسخیر این ملتی! زمانیکه پدر به پسر و پسر به پدر حمله میکند، اگر کج راه برود؛ پس، اشغالگران و بیگانگان چه گمان میکنند!
هر اندازه این آتش ادامه پیدا کند، دامنهاش بزرگتر و درجهی حرارتش بالاتر میرود و شاید در آن زمان نتوان خاموشش کرد؛ مگر اینکه همهی خسوخاشاکها را بلعیده باشد؛ اما کجایند عاقلانی که بهفهمند!
نظر ولیږئ
ټولې لیدونه : 0د بیاکتنې په تمه : 0خپور شوی : 0